بزرگنمايي:
فصل اقتصاد - چرا گاهی امر خیریه و کارهای خیریه بحرانهایی در پی دارند؟ پاسخ را در این مقاله بخوانید.
یاسر عرب جامعهشناس/ آینده نگر
1 - زن و شوهری ثروتمند تصمیم میگیرند کار خیر کنند. بعد با خودشان میگویند «خوب حالا چهکار کنیم؟» آنگاه آلبوم خاطراتشان را ورق میزنند و میبینند «آخی! در کودکی خیلی تنها بودیم.» این میشود که میروند جلوی بهزیستی (سازمانی که نمیداند به چه زبانی بگوید توانِ مدیریت آسیبهای اجتماعی در ایران را ندارد!) و ظرف سه الی چهار سال 45 بچه را به سرپرستی قبول میکنند و به شکل اتوبوسی به خانه چهارطبقهشان میآورند. کار خیر از این پرسر و صداتر؟ از در و دیوار خبرنگار و رسانهها و تشویق و تمجید حوالهشان میشود. به عنوان نیکاندیش قدر میبینند و بر صدر مینشینند و حلقههای تازهای از خیرین دور ایشان را میگیرند. حالا شب شعر، کنسرت، چلوکبابی شاندیز و... هرآنچه بزرگترها در آروزیش هستند ویترین زندگی این بچههاست. پس چرا زن و شوهر مهمان ویژهبرنامه «ماه عسل» صدا و سیما نشوند؟ اما با درد زمان چه کنیم؟ پانزده سال میگذرد و بالاخره آخر پاییز میشود. نتیجه؟ تعدادی از بچهها در این مدت فرار کردهاند. برخی از پسران معتاد شدهاند. بعضی دختران بزهکار شدهاند. برخی با یکدیگر ازدواج کرده و طلاق گرفتهاند و حالا هرکدام سر جنگ دارد با دیگری برای تصاحب بچه و باقی زندگیاش! بهزیستی چه میگوید؟ «هیچ!» چه دارد بگوید؟ بعد 15 سال میگویند «جواز اینها را باطل کردیم.» گزارشاتی از مسائل «اخلاقی» مرد سرپرست، از طرف کودکانِ حالا بزرگشده، پرونده قضایی میسازد و نیازی به چهار شاهد عادل هم پیدا نمیشود! بچهها بعد از مدتی یکییکی شهادت و شکایتشان را پس میگیرند! خیریه اما با همین سیستم فضاحتبار همچنان دایر میماند! (چون آن مجوز که باطل شده برای بهزیستی بوده و این مجوز را که دایر است نیروی انتظامی داده است! شوخیاش هم دیگر بی مزه است، نه؟)
2 - یک سر به چممهر (لرستان) بزنید! مردمانی که قبل از سیل بالاترین همبستگی اجتماعی را داشتهاند امروز به یک شکاف اجتماعی گسترده دچار شدهاند. آنان که دیروز زیر تیغ آفتاب مهربانانه گندم درو میکردند امروز زیر سایه ابر نامهربانی کینه به سینه میریزند و برای هم دندان میسایند! چرا؟ چون خیرین بعد از سیل مداخلات بدون مطالعهای در چممهر داشتهاند که موجب چشم و همچشمی و احساس تبعیض بین خانوادههای نیازمند شده است. قبل از سیل سطح زندگی مردم نزدیک به هم بود و هنگام سیل تقریباً همگی زندگی از دست داده بودند. خیرین محترم اما به اینیکی یخچال دادهاند و به آنیکی ندادهاند. برای آنیکی مبلمان بردهاند و به اینیکی زیلو هم نرسیده. آن برادر زندگیاش را با سلیقه فلان خیر مثل کاخ ساخته و این برادر همچنان خاکسترنشین است. حتی این کودک سه عروسک دارد و آنیکی در حسرت یک اسباب بازی مانده! ختم کلام اینکه بعد از سیلِ آب، حالا سیلِ کینه روستا و مردمش را با خود برده است.
3 - دوست مستندسازی دارم که به دعوت انجمن حمایت از زندانیان برای توصیف وضعیت خانوادههای زندانیان استانی (اکثراً بیبضاعت) مشغول فیلمسازی شده است. قرار تولید سی روایت از سی خانواده بوده اما با تولید داستان هفتم پروژه از سمت کارفرما متوقف میشود. چرا؟ چون فیلم ایشان (به عنوان یک مستندساز اجتماعی که خود دانشآموخته علوم اجتماعی است) واکاوی دقیق ریشههای فقر در خانواده زندانیان و متمرکز بر ایده توانمندسازی ایشان بوده است. پس رسماً به ایشان گفته میشود «یا فیلمهای گریهدار تولید کنید یا از ادامه همکاری معذوریم! چراکه این اشک ریختن مخاطب است که او را دست به جیب میکند.» اینکه برگزارکننده «جشنهای گلریزان» چه نفع یا نیتی از چرخه استخراج «اشک و پول» دارد البته وظیفه دوست بنده بوده و حدسهایی نیز دارد اما اجمالاً از این روند بوی خوبی به مشام نمیرسد... .
4 - فهم جامعه ما از کار خیر و امور خیریه و تشکیلات خیریهها و نگاه خیرین و... در چه وضعیتی است؟ بعد از ماجرای غیزانیه، خیریهای تماس گرفته بود که «برای پروژه کشاورزی در خوزستان فلان میلیارد میخواهیم هزینه کنیم اما اطمینان نداریم و چون به تو اعتماد داریم، اگر بگویی کار خوبی است ما انجام میدهیم!» یعنی فاجعه اینکه خیریه یکصدم آن هزینه (پولپاشی) را حاضر نیست صرف پژوهش کند و ببیند این رویکرد در درازمدت چه عواقب و پیامدهایی دارد؟ بعد میخواهد با یک تماس سروته قصه را هم بیاورد!
5- به بازاندیشی در فرایند «خصوصیسازی سازمان بهزیستی» و رصد «منظومه خیرین و خیریهها در ایران» نیازمندیم. چرا برخی پروژههای رفع محرومیت (مثلاً در بشاگرد) بعد چهل سال تمام نمیشود؟ کاش نهادی، سازمانی، نیرویی، یا سرمایهای نمادین برای بررسی «شرارت امر خیر در ایران» قدمی بردارد.