چرا برخی از خیریهها تعطیل شدهاند؟
علیه وضع موجود
گزارش
بزرگنمايي:
فصل اقتصاد - همه فعالیتهای سازمانیافته انسان، مستلزم وجود ساختاری برای تعریف روش انجام بازی است؛ خواه این بازی، فعالیتی ورزشی باشد خواه عملکرد یک اقتصاد. باید همه بازیها در ساختاری شفاف ادامه یابد و عملکرد این افراد داوری شود؛ اگر عملکرد خیریهها، شرکتهایی که دم از مسئولیت اجتماعی میزنند داوری شود، آن وقت است که میتوان گفت: «تا سیهروی شود هرکه در او غش باشد».
لیلا ابراهیمیان/آینده نگر
مدتیاست که از زور کتکهای شوهر و پدر، دست سه فرزند خود را گرفته و راهی ایران شده است؛ قبلا هم به ایران آمده بود و در موسسهای درس میخواند و کلاس خیاطی میرفت. به اجبار شوهرش دادند و این بار با سه فرزند راهی ایران شده است از افغانستان و چشم امید بسته باز هم به همان موسسه و همان کلاسها. کلاسهایی که خیلی از زنان سرپرست خانوار آنجا را تنها مسیر امید به زندگی میدانند، وقتی که تنشان درد میکند از سختی روزگار، از سیلیهای همسر و پدر.
در اطراف پارک میثاق چندین گعدههای چندنفری معتادان که هرکدام به دور آتش حلقهزدهاند در قاب ذهن جای میگیرد در کنار گروهی از جوانان فوتبالیست. آرزو و سیدپیمان باهم نشستهاند و هروئین میکشند. آرزو میگوید: «نه ما به آنها کار داریم و نه آنها ما را آدم حساب میکنند؛ هرکدام زندگی خود را داریم.» پیمان بهسختی حاضر میشود گفتوگو کند؛ تکههای کارتون میسوزد؛ آرزو تکهای از کارتون را فرش زیر پای مهمان ناخوانده میکند و پیمان از اینکه وسیله پذیرایی در این پارک بیآبورنگ ندارد عذرخواهی میکند. سر در گریبان نشسته است؛ لوله و گرد را کنار میگذارد؛ فندک را خاموش میکند و با صورتی شرمگین لب به سخن میگشاید: «طلاساز بودم؛ ورشکست شدم؛ زندان رفتم؛ در زندان معتاد شدم؛ بعد از آزادی یک شب با زنم دعوایم شد و برای یک شب از خانه بیرون زدم و حالا 15 ماه است که کارتونخواب شدهام.» بغض میکند و شروع میکند به گفتن از ایلیا؛ پسر پنجسالهاش را میگوید؛ میگوید دلم برایش تنگشده؛ میخواهد زارزار گریه کند؛ رو به آرزو، از آرزوهای کوچکش میگوید؛ گاهی دلم میخواهد ترک کنم؛ مامورهای شهرداری که به پاتوقمان میزنند همراهی میکنم اما دوام نمیآورم و باز برمیگردم به همین زهرماری؛ قبلا هم چنین بار از خیریهها آمدهاند و نشد که نشد. ماههاست دلم یک سیخ جگر میخواهد و یک بغل سیر بوسیدن ایلیا؛ اما نمیشود. آرزو هم از دو دختر جوان و از نوههایش میگوید؛ از شیراز بیرون آمده و دیگر هرگز برنگشته؛ راهها بنبست است.
به چشمان پردرد کودکی سرطانی مینگرم که سوسو میزند از درد و رنج؛ بهپای نیمه برهنه دخترکی که دمپایی پلاستیکیای نصف پای او را به بیرون انداخته و به چهره سیاهچرده زنی که دست امیدوار خود را دراز کرده به امید دریافت کمک؛ به خانههای ویرانشده و به سیلی ویرانگر که به جان زمینها زده است؛ به آوار زمین و به همه این دردها که جوانه میزنند هربار و بار دیگر؛ به کانکسهای فلزی، به بخاری آتش گرفته و چهرهای سوخته دختران در آن آتش؛ به نو عروسانی که چشمانتظارند. در همه اینها پرسش از «خود» و «دیگری» این است که چه باید کرد به حال این تنها رنجور و چگونه این مسیر را طی کرد تا درمان خود دردی نشود بیدرمان از ندانستنها؟ شاید برخی راهها بیراهه باشد و برخی اگرچه نقطه امید در ذهن ما ولی عدهای خود در کوران مشقت، شفقت رها کردهاند و به راههای سوءاستفاده از خیریهها میاندیشیند. در همین زمین بایر، روزنههایی از امید بسته میشود و چراغهایی خاموش چون چراغ «موسسه خیریه امام علی» که امید شش هزار چشمانتظار بود و بعد از این نخواهد بود و «خانه خورشید» که بعد از این زنی دردمند را نخواهد دید. در همه این پرسشها به «خیریه»ها فکر میکنم؛ به خیریههای که آمیخته با خیر و شر هستند و مسیر برخی از آنها دیگر از «خیر» کمبهره است. برای همین در 22ام آبانماه 1396 محمدرضا پورابراهیمی، رئیس کمیسوین اقتصادی مجلس میگوید: «7000 مجموعه خیریه وجود دارد که حتی یک صفحه صورت مالی افشا نمیکنند و این خطر بزرگی برای اقتصاد کشور است.» خیلیها از فساد و عدم شفافیت در خیریهها میگویند و اینکه برخی از خیریهها محمل پولشویی و فعالیتهای اقتصادی شدهاند. مؤسساتی که به روایتی تعداد آنها به 15 هزار هم میرسد. خیریههایی که خیریتی در آنهاست و حالا عدم شفافیت باعث شده انگشت اتهام به سمت آنها برگردد که چرا نهاد خیریه چنین به ابتذال کشیده شده است و با کدام سنگ محک باید تشخیص داد خیر را از شر؟ ماده 3 قانون خدمات کشوری، مؤسسات یا نهادهای عمومی غیردولتی را تعریف و معرفی کرده که از بنیاد مستضعفان و بنیاد شهید تا صندوقهایی مانند صندوق تأمین اجتماعی و صندوق بیمه اجتماعی روستاییان و عشایر و حتی مؤسسات منحلشدهای مانند سازمان دانشآموزی حزب جمهوری اسلامی را شامل میشود. وقتی در این مؤسسات و نهادها انتشار عمومی اطلاعات جدی گرفته نمیشود، تکلیف مؤسسات دیگر مانند مؤسسات خیریه کاملا روشن است. مؤسسات خیریه طبق قانون مکلف هستند تحت نظارت دولت و نماینده آن یعنی سازمان امور مالیاتی باشند. همهجای دنیا مؤسسات زیر ذرهبین دولتها قرار دارند، چون مستعد درگیرشدن در فساد و پولشویی هستند چون خود دولت که باید پاسخگو باشد؛ اما خیلی وقتها خیریهها چنین نمیکنند و برای همین این مسیر را برخی محمل پولشویی میخوانند؛ مسیری که مدتهاست سیاستمدارها هم به آن وارد شدهاند تا شاید از این خوان بیبهره نمانند و چنین است که مرز خیر و شر به هم آمیخته میشود و باید علیه این وضع شورید با ابزار قانون و شفافیت و بازتعریف مسئولیت اجتماعی.
داگلاس نورث در کتاب «فهم فرآیند تحول اقتصادی» میگوید: همه فعالیتهای سازمانیافته انسان، مستلزم وجود ساختاری برای تعریف روش انجام بازی است؛ خواه این بازی، فعالیتی ورزشی باشد یا عملکرد یک اقتصاد» باید همه بازیها در ساختاری شفاف ادامه یابد و عملکرد این افراد داوری شود؛ اگر عملکرد خیریهها، شرکتهایی که دم از مسئولیت اجتماعی میزنند داوری شود، آن وقت است که میتوان گفت: «تا سیهروی شود هرکه در او غش باشد» وگرنه ممکن است تر و خشک با هم بسوزند و کسی نبیند اشک داغ صورت زنی که هنوز تنها امیدش موسسهای است که در آنجا خیاطی میآموزند و کودکی دردمند که باید داروی درد خود را با کمک موسسهای تهیه کند؛ شاید کسی نبیند دفتر و کتابهایی که بسته میماند و تن رنجور زنی که شاید خورشید زندگیاش از همان خانهای طلوع کند که قفل بر درش زده میشود. شاید در مسیر شفافیت است که سیاستمدار راه بازگشت خود به دنیای سیاست-اقتصاد را باید از حزب و بنگاه اقتصادی جستوجو کند نه از خیریه و فعال اقتصادی برای فرار مالیاتی راهی خیریهها نشود و به مسئولیت اجتماعی پایبند باشد و بندبازی نکند. شاید در آن صورت «سیاسیکاری» دور از ذهنترین اتهامی باشد که با دستاویز آن موسسه خیریهای را تعطیل کنند و امیدهایی را ناامید.