طی پنج سال آینده این تکنولوژی کار و زندگی شما را عمیقاً بههم خواهد ریخت
هوش مصنوعی: آغاز طوفان
گزارش
بزرگنمايي:
فصل اقتصاد - ه نظر میرسد با طلوع عصر هوش مصنوعی، داریم وارد دورانی بحرانی میشویم. تحولات آنقدر سریع خواهد بود که زندگی گروه بزرگی از مردم دچار آشفتگی میشود. در چنین حالتی آنها بیشتر از گذشته به شبکههای اجتماعی معتاد خواهند شد.
ایمپکت تئوری: به نظر میرسد با طلوع عصر هوش مصنوعی، داریم وارد دورانی بحرانی میشویم. تحولات آنقدر سریع خواهد بود که زندگی گروه بزرگی از مردم دچار آشفتگی میشود. در چنین حالتی آنها بیشتر از گذشته به شبکههای اجتماعی معتاد خواهند شد. در دورانی که هوش مصنوعی جایگزین نیروی کار شود، مردم بیش از گذشته احساس میکنند که به درد خاصی نخواهند خورد و این بر سلامت روان آنها تاثیر منفی خواهد گذاشت. به نظر من ما شاهد 15 تا 20 سال بسیار دردآور و خشن خواهیم شد، مشاغل فراوانی از دست خواهند رفت اما نسل بعدی که در دوران پسا هوش مصنوعی به دنیا میآید با وضع بهتری روبرو خواهد شد.
ببینید همین 20 سال پیش وقتی شما میخواستید یک فیلم کوچک مستقل بسازید باید دستکم صدهزار دلاری هزینه میکردید، اما بچههای شما میتوانند به هوش مصنوعی بگویند چه صحنهای را میخواهند و هوش مصنوعی چند ثانیه بعد آن صحنه را در مقیاسی سینمایی تحویلشان بدهد، یعنی یک کارگردان برای خلق اثرش به کسی جز خودش نیاز نخواهد داشت. اما نکته اینجاست که طی این مسیر افراد زیادی به لحاظ احساسی و مالی نابود خواهند شد.
شما یکی از کسانی هستید که از مدتها پیش روی ماجرای هوش مصنوعی و تاثیرات آن بر جامعه متمرکز شدهاید. از شما میپرسم که ما در مواجهه با هرج و مرج ناشی از ورود این تکنولوژی جدید چه باید بکنیم؟ چشمانمان را ببندیم و آیندهای بهتر را تصور کنیم و بعد چشمانمان را باز کنیم، مهارت جدید را یاد بگیریم و برای این دنیای جدید آماده شویم؟ کلاً فکر میکنید مسیر در این تحول چطور خواهد بود؟
اسماعیل: یک راه پر از سرخوردگی و هرج و مرج! من حس میکنم این بزرگترین گذار در تاریخ تمدن بشر خواهد بود. و گذارها اصولاً دردناک خواهند بود. گذاری این چنین عظیم هیچ وقت تر و تمیز نخواهد بود. چیزی شبیه ماجرای سنگ آسمانی و انقراض دایناسورها.
ایمپکت تئوری: این که خیلی ترسناک به نظر میرسد.
اسماعیل: نه، منظورم این نیست که هوش مصنوعی به آن شکل باعث زیر و رو شدن زمین میشود. در واقع من درباره آینده خوشبینم. اما اگر بخواهیم به تمدن انسانی نگاه کنیم این بزرگترین نقطه عطفش تا به امروز خواهد بود. به نظرم 30 سال آینده میتواند سرنوشت 300 سال آینده را مشخص کند.
ایمپکت تئوری: چرا؟ به خاطر اینکه وارد گذار میشویم؟
اسماعیل: بله، هم دوران گذار را داریم و هم مسئله نظریه آشوب ( Chaos Theory ) را داریم؛ اینکه شرایط اولیه، در سرنوشت یک روند بسیار موثر هستند و اینکه چطور شما مسئله هوش مصنوعی را طی دوران اولیهاش مدیریت میکنید میتواند روی آینده بلندمدت بشر تاثیری عظیم بگذارد. اگر با نظریه آشوب آشنا باشید میگوید که اگر شما بارها و بارها یک سنگریزه را از بالای کوه به پایین پرت کنید سنگریزه هر بار مسیری متفاوت را طی خواهد کرد چرا که یک تغییر بسیار بسیار کوچک در هوای اطراف و همچنین تغییر جزئی در فشار لحظه سقوط میتواند همه چیز را برای سنگریزه تغییر دهد. ما در چنین لحظهای از تاریخ هستیم. بسیار هیجانانگیز اما عمیقاً پرهرج و مرج است.
ایمپکت تئوری: اگر به تاریخ بشر نگاه کنیم در بلندمدت ما شاهد رشد و پیشرفت بودهایم اما ما در کوتاهمدت زندگی میکنیم. ما نمیتوانیم به افراد یک خانواده در میانه حمله مغولها بگوییم که «نگران نباش! بشر اوضاعش 1000 سال دیگر خوب میشود.» به اعتقاد من، در لحظه کنونی ما مثل همان خانواده در آستانه حمله چنگیزخان مغولیم.
اسماعیل: درست است. به نظرم ما میتوانیم بعضی از بخشهای این مسیر را بهتر از بقیه بخشها پیشبینی کنیم. مثلاً در حوزه اقتصاد، تاثیر هوش مصنوعی برای من واضحتر است. در حوزهها و صنایع گوناگون قرار است بازده بالا برود. اما مسئله تولید و تجارت با ماجرای اقتصاد فرق میکند. به اعتقاد من تا امروز این پول بود که معیار درک ارزش و غیرارزش و همچنین راه دستیابی به چیزها به حساب میآمد. اما انقلاب کنونی باعث میشود که دیتا (اطلاعات) جایگزین پول بشود. همین حالا هم خیلی از استارتآپها برای شروع کارشان بیشتر به دیتا نیاز دارند تا به پول. طی سالهای آینده دیتا برای ما ارزشمندتر از پول خواهد شد، چرا که مثلاً در دنیای آینده، تمام بخشهای مهم بدن ما تحت نظارت حسگرها خواهند بود و اطلاعات این حسگرها برای زندگی ما پرارزشترین چیز ممکن میشوند. پس اگر در بلندمدت نگاه کنیم از اهمیت پول کاسته خواهد شد.
مثالی میزنم: فرض کنید به هزار سال پیش برگشتهایم؛ زمانی که همه باید روزی 18 ساعت در روز کار میکردیم تا خانوادهمان بتوانند سه وعده غذا بخورند. در آن دوران فقط درصد کوچکی از مردم میتوانستند روزی 18 ساعت کار نکنند. امروز تعداد افرادی که میتوانند انقدر کار نکنند و زندگیشان تامین باشد بسیار بسیار بیشتر است. و هر چه تکنولوژی پیشرفت کند «فراوانی» بیشتر خواهد شد و در تئوری، افراد بیشتری میتوانند به آب و غذا و سرپناه ارزان یا رایگان دسترسی پیدا کنند. مشکل ما تکنولوژی نیست، سیستم اجتماعی ماست که اجازه دسترسی افراد را به این تکنولوژیها نمیدهد.
پرش از ماشین تحریر به Word
ایمپکت تئوری: میتوانید محتملترین مسیر دنیا طی 30 سال بعدی را برای ما تصویر کنید؟
اسماعیل: از دید من، تحول هوش مصنوعی چیزی شبیه گذار ما از ماشین تحریر به نرمافزار ورد ( Word ) خواهد بود. یعنی تواناییهای ما در حوزهها و صنایع گوناگون بالا خواهد رفت و نحوه انجام کارها توسط بشر را به طریقی بنیادین متحول خواهد کرد. شکل کار کردن افراد خلاق و همچنین کارمندان عوض خواهد شد. به نظرم ما هنوز با بخش رباتیک قضیه، اینکه کارهای فیزیکی را روبوتها برعهده بگیرند، فاصله داریم. به نظرم رباتیک کلاً علمی به شدت دشوار است و هنوز راه زیادی پیش رو دارد. اما هوش مصنوعی خیلی سریع باعث تغییرات خواهد شد.
نکته اینجاست که جهان در حال حاضر صحنه یک تحول مهم دیگر هم هست. تحولی که با ورود بیتکوین آغاز شد. جهان کنونی جهانی است که توسط قدرت متمرکز اداره میشود، از دولتها و شرکتهای بزرگ گرفته تا بانکها. تکنولوژی بلاکچین که بیتکوین روی آن بنا شده آمده تا از جهان تمرکززدایی کند. اما این مسیر آسان نیست و این روند کند است چرا که سیستمهای متمرکز به این آسانی قدرت را از دست نمیدهند.
در نهایت من فکر میکنم در این سی سال سرنوشت ساز ما هم انقلاب هوش مصنوعی را داریم، هم ماجرای تمرکززدایی و هم پیشرفت علم در بخش افزایش طول عمر. من فکر میکنم ما بالاخره میتوانیم در این چند دهه آینده عمر بشر را بالا ببریم و مرز کنونی را رد کنیم. به همین خاطر معتقدم که این بار، واقعاً همهچیز فرق خواهد کرد.
تغییرات اجباری در ساختار شرکت شما
ایمپک تئوری: و شرکتها چطور باید برای چنین دورانی آماده شوند؟
اسماعیل: وقتی به تاریخ شرکتهای قرن بیستم نگاه میکنیم موفقترینشان آنهایی بودند که سیستم سفت و سخت سلسلهمراتبی داشتند و همه چیز روی اجرای دستورات و کنترل بنا شده بود. هدف این طراحی سیستمی دو چیز بود: کارایی بالا، پیشبینیپذیری بالا. اگر شما شرکت پَمپرز بودید میخواستید پوشکی که تولید میکنید با یک کیفیت و فرم ثابت در یک میلیون فروشگاه به فروش برسد. اما در دنیای پرنوسان کنونی شرکتها باید بتوانند در کمترین زمان ممکن خودشان را با واقعیتهای جدید وفق دهند و دست به تغییرات سریع بزنند؛ حالا این تغییر ممکن است در محصولشان باشد، در شیوه بازاریابی یا حتی در شیوه مدیریت و استخدام کارکنان. البته بخش آخر اصلاً آسان نیست. اگر رقبای شما دارند تعداد کارمندانشان را پایین میآورند و هوش مصنوعی را جایگزین آنها میکنند، شما باید چه کار کنید؟ چطور میتوانید به لحاظ اخلاقی خودتان را راضی کنید و چطور میتوانید به ساختار مدیریتی شرکتتان به شیوهای کاملاً تازه نگاه کنید؟
ایمپکت تئوری: در این دوران گذار پرآشوبی که به خاطر هوش مصنوعی واردش میشویم، چه نکات مثبتی وجود دارد؟ یعنی هوش مصنوعی چه مزایایی بزرگی خواهد داشت که ما داریم - با وجود ریسکها - به آن اجازه ورود میدهیم؟
اسماعیل: اول از همه باید بگویم که ما تصمیم نمیگیریم که به هوش مصنوعی اجازه ورود بدهیم یا ندهیم. کوین کِلی که از موسسان مجله وایرد است کتابی دارد با عنوان «تکنولوژی چه میخواهد؟» و او در این کتاب تکنولوژی را نوعی فُرم زنده میداند مثل گیاهان، حیوانات و انسانها. یعنی تکنولوژی با سرعت خودش در حال حرکت است و ما فقط میتوانیم امیدوار باشیم که از آن عقب نیفتیم. تکنولوژی زندگی خودش را دارد و از ما اجازه نمیگیرد. مثلاً فرض کنید دولت آمریکا شروع کند به سختگیری علیه هوش مصنوعی و جلوی آن را بگیرد. خب دیگران با این تکنولوژی پیش میروند و بعد مجبور میشوید دنبال آنها بدوید.
پس من به شما از موارد استفاده هوش مصنوعی در کوتاهمدت میگویم که تاثیری بنیادین در زندگی ما خواهند گذاشت. من مثال عماد مستقی را میزنم؛ کارآفرین بنگلادشی-انگلیسی که از موسسان شرکت مهم Stability AI در حوزه هوش مصنوعی است. یکی از پروژههای بلندپروازانه ای که عماد رویش کار میکند این است که ما کل اطلاعات پزشکی یک کشور را به هوش مصنوعی بدهیم تا خودش را با آن آموزش بدهد، تمام قوانین و کتابهای حقوقی آن کشور را به هوش مصنوعی بدهیم، و در نهایت نرمافزارها و برنامههای نوشتهشده را به هوش مصنوعی بدهیم. بعد به هر کودک سه یا چهار لینک بدهیم: لینک به پزشک مجازی، به وکیل مجازی، به برنامهنویس مجازی و در نهایت به یک دستیار هوش جامع مصنوعی ( AGI ). فکر کنید به هر کودک در آفریقا یا هندوستان یک لینک به پزشک رایگان مجازی وجود داشته باشد که از مشکلات آن کودک و تمام پروندههای پزشکی آن کشور آگاه است. این میتواند زندگی جوامع را به طرز غیرقابلباوری تغییر دهد. در مورد آموزش هم چنین وضعیتی وجود دارد. وقتی ما محتوای آموزشی یک کشور را به خورد هوش مصنوعی بدهیم بسیار بهتر از مدارس کنونی میتواند به بچهها آموزش بدهد. بچهها اصولاً به شیوهای خیلی موثرتر از سیستمهای کنونی آموزشی میتوانند خودآموزی کنند. این یعنی دو حوزه آموزش و تشخیص بیماریها ناگهان میتوانند شخصیسازی و رایگان شوند. این روشها طبیعتاً نقاط ضعف خواهند داشت اما مزایای آنها بسیار بیشتر است.
ایلان ماسک و آینده آموزش
ایمپکت تئوری: آیا میتوانیم به بچهها اعتماد کنیم وقتی نظم و کنترل مدرسه وجود نداشته باشد واقعاً آموزش ببینند؟
اسماعیل: وقتی شما به یک کودک اجازه بدهید با سرعت و روش خودش چیز یاد بگیرد یک سیستم ناکارآمد چندصدساله را متحول کردهاید. جان هگل یک کتاب بسیار جالب دارد با نام «قدرتِ کشیدن». او در این کتاب توضیح میدهد که چندصد سال است که ما با سیستم «هُلدادن» به بچهها آموزش دادهایم. شما بچهها را توی کلاس جمع میکنید و سعی میکنید فرمولهای ریاضی را توی کله آنها فرو کنید. (و اکثر بچهها آن لحظه دارند به ناهار فکر میکنند.) اما طی دهههای اخیر و بخصوص با گسترش اینترنت، ما به سمت سیستم «کشیدن» دانش به سمت خودمان حرکت کردهایم. مثلاً یک شغل جدید به شما پیشنهاد میشود و شما خودتان کتابش را میخرید یا دورهاش را در اینترنت میبینید و دانش راه به سمت خود میکشید.
طی چندصد سال گذشته کل سیستم آموزشی ما روی بخش «عرضه» متمرکز بوده. برو دانشگاه تا حسابداری، وکالت یا مهندسی یاد بگیری و این مهارت را در بازار کار بفروشی. دانشگاههای کنونی در اصل مدارس آموزش کسب و کار هستند. من حس میکنم روندی که دارد به سرعت اتفاق میافتد این است که ما از سیستم «هُلدادن» به طرف دانش و مهارت، به شیوه «کشیدن» دانش و مهارت میرسیم و حالا تمرکز روی «تقاضا» است نه عرضه. مثلاً ایلان ماسک را ببینید؛ میگوید من میخواهم خودروی برقی بسازم، حالا برویم تکنولوژیها و مهارتها و تواناییهایش را پیدا کنیم. یعنی در لحظه شروع پروژه، ایلان ماسک اصلاً تجربه و دانش ساخت خودروی برقی را نداشت. او اینها را به سمت خودش کشید و مشکلش را پلهپله حل کرد.
روش کنونی موفقیت چه برای بچهها و چه برای شرکتها همین است: یک هدف بزرگ پیدا کن - مثلاً درمان سرطان - بعد برو تکنولوژیها و مهارتهایش را به سمت خودت بکش. این به نظرم آینده آموزش است.
اما با سیستم کنونی آموزشی نمیشود به این سمت حرکت کرد. بچهها به تکنولوژی نیاز دارند و به سر خود بودن. کسی قرار نیست به آنها اجازه بدهد یا دستور بدهد که فلان دانش را یاد بگیرند.
در طول تاریخ اگر شما میخواستید دست به ابداعی بزرگ بزنید باید اول سرمایهگذار و حامی پیدا میکردید، یا باید با یک مقام بلندپایه دولتی رفیق میشدید. یعنی به اجازه و چراغ سبز نیاز داشتید و به منابع مالی و انسانی نیاز داشتید. حالا مثلاً اتریوم را ببینید. ویتالیک بوترین یک بچه از خانواده طبقه متوسط در تورنتو با هشت تا از دوستانش جمع میشوند و یک پروژهای به این عظمت کلید میخورد. آنها موقع شروع پروژه پولی توی جیبشان نبود و حالا یک اکوسیستم 400 میلیارد دلاری به وجود آمده. حالا میشود هرچیزی را در هرجایی ساخت.
داگلاس آدامز، نویسنده کتاب «راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها» جمله جالبی دارد: «هرچیزی که در دنیا در زمان تولد شما وجود دارد نُرمال زندگی شماست. هرچیزی که در دوران جوانی شما اختراع میشود کسب و کار شماست. و هرچیزی که پس از 35 سالگی شما اختراع میشود فقط بد است!» این همان رابطه ما و پدران ما با تکنولوژی است. وقتی ما بچه بودیم پدرمانمان به ما میگفتند چرا اینقدر با تلفن حرف میزنید در حالی که تلفن نرمال زندگی ما بود. حالا ما به کودکانمان میگوییم چرا سرتان توی موبایل است؟ اما موبایل بخش طبیعی زندگی آنهاست. ما از این وضع بچهها میترسیم چون متوجهش نمیشویم. اما همانطور که ما توانستیم از پس تلفن بربیاییم، آنها از پس موبایل برخواهند آمد و نسل بعدی از پس هوش مصنوعی برخواهند آمد.
آمریکا یا هند
ایمپکت تئوری: یک سوال شخصی؛ شما در هند به دنیا آمدهاید و حالا ساکن آمریکایید. راهانداختن کسب و کار در کدام یک از این دو کشور را ترجیح میدهید؟
اسماعیل: طبیعتاً آمریکا، اما دلایلم با چیزی که انتظار دارید فرق دارد. آمریکا خودش را مهد آزادی تبلیغ میکند و من میخواهم چیزی بگویم که ممکن است باعث عصبانیتتان بشود: همه اینها حرف مفت است. من در هشت کشور دنیا بیش از یک سال زندگی کردهام و در جاهای زیادی زندگی چندماهه داشتهام. با اطمینان میگویم که من در آمریکا در مقایسه با اکثر جاهایی که زندگی کردهام احساس آزادی کمتری دارم.
ایمپکت تئوری: پس چرا اینجایید؟
اسماعیل: به دو دلیل کاملاً تجاری. اول اینکه فرهنگ کارآفرینی در اینجا خیلی قدرتمند است. شما اینجا اگر کاری راه بیندازید و شکست بخورید اسمش را میگذارید «تجربه». در هرجای دیگر دنیا اگر کار راه بیندازید و شکست بخورید شما آدم بد ماجرا هستید. و این آزادی در شکستخوردن در قوانین ورشکستگی آمریکا نهادینه شده. و این ما را به دلیل دوم میرساند. من در هند یک شرکت تاسیس کردم که نهایتاً ورشکست شد و خواستم آن را تعطیل کنم. فکر میکنید چقدر طول کشید تا شرکت را رسماً تعطیل کردم؟ 7 سال! کلاف سردرگم قوانین در هند کاری با من کرد که دیگر امکان ندارد در آن کشور کاری راه بیندازم. آمریکا - احتمالاً چون کشور جوانتری است - از شر این بوروکراسی خلاص شده. در اکثر کشورهای جهان همین بوروکراسی است که جلوی ریسککردن کارآفرینها را میگیرد.
لینک کوتاه: https://news.tccim.ir/?78410