چرا بر مفهوم توسعه تاکید میشود؟
مسیر معکوسی که طی میشود
اقتصادی
بزرگنمايي:
فصل اقتصاد - توسعه چیست و چه ابعادی دارد؛ کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه چگونه در این مسیر برنامهریزی میکنند؟ ما چه میکنیم؟ این مقاله را بخوانید.
مرتضی افقه اقتصاددان/آینده نگر
مقدمه
اینکه توسعه را چه چیزی و چگونه تعریف کنیم، بر فرایند و نتیجه آن تأثیرگذار است. در واقع تعریف هر واژه یا اصطلاح، علاوه بر تعیین هدف، نقشه راه یا برنامه عملیاتی و ابزار دستیابی به آن هدف را نیز ترسیم میکند. نکته حائز اهمیت آنکه، تعریف واژهها و اصطلاحات (هم هدف و هم فرایند) به خصوص در علوم انسانی (اجتماعی) معمولاً متناسب با شرایط زمانی و مکانی جوامع اصلاح شده و تکامل مییابند. «توسعه» از جمله مفاهیم مهمی است که در ایران به دلیل تعریفی ناسازگار با ساختارهای حاکم بر کشور، نهتنها جامعه را به سوی پیشرفت و رفاه سوق نداده، بلکه در بسیاری حوزهها از آن دور کرده که حاصلی جز اتلاف وسیع منابع و فرصتسوزیهای جبرانناپذیر نداشته است. در واقع، غفلت از ارائه تعریفی سازگار با شرایط فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه از واژه مهمی همچون توسعه منجر به طی مسیرهای گمراهکننده و انحرافی شده است.
نمونههای متعددی از تأثیر تعریف بر عملکرد و نتیجه میتوان ارائه نمود. از جمله میتوان به تغییر مفهوم توسعه در ادبیات دهه 70 میلادی اشاره کرد. در شرایطی که پیشرفتهای سریع و خیرهکننده جوامع توسعهیافته بر مبنای تعریفی محدود به رشد اقتصادی (افزایش سالانه درآمد سرانه یا افزایش ظرفیتهای تولیدی) در جریان بود، متفکرین توسعه و سیاستگذاران وقت متوجه شدند که هرچند این رشد سریع موجب افزایش رفاه کوتاهمدت مردم شده است اما تداوم رشد سریع اما بیاعتنا به تبعات محیطزیستی آن موجب ناپایداری این رشد در آینده خواهد شد. از آنجا که عقلانیت بر روند توسعه کشورهای پیشرفته امروزی حاکم است، سیاستگذاران توسعه برای مقابله با بحران جدید و برای حفظ محیط زیست اقدام به بازتعریف توسعه نمودند. بنابراین، از آن تاریخ واژه توسعه پایدار به معنی افزایش مستمر درآمد سرانه و رشد اقتصادی با «حفظ محیط زیست و منابع طبیعی برای نسلهای بعد» وارد ادبیات توسعه شد.
یا در مثالی دیگر، اگر توسعه را همان رشد اقتصادی که «بر افزایش سالانه درآمد سرانه تأکید میکند» تعریف کنیم، برنامههای توسعه و تخصیص منابع (محدود) میتوانند با استفاده از منابع طبیعی (مثل نفت) که به رشدی ناپایدار منتهی میشود، تدوین و اجرا شوند. یا اگر توسعه را «فرایندی که به توزیع برابرتر درآمد منجر شود» تعریف کنیم باز هم تخصیص منابع از طریق بودجه یا برنامههای توسعه در همان راستا صورت خواهد گرفت. همچنین در تعریف ثروت ملی کشور، میتوان منابع طبیعی مثل نفت را ثروت تلقی کرد، و در مقابل میتوان وجود نیروهای انسانی توسعهیافته و جوان، متخصص، دلسوز و باانگیزه را ثروت ملی تعریف نمود. اگر تعریف اول از ثروت ملاک قرار گیرد، همه تصمیمات و اقدامات در سطح ملی به سمت کشف و استخراج و فروش نفت و سایر منابع طبیعی هدایت میشوند. اما اگر تعریف دوم از ثروت پذیرفته شده باشد آنگاه تصمیمات و اقدامات در جهت آموزش و پرورش نیروهای انسانی مستعد و حفظ و بهرهبرداری از آنها سوق داده میشوند. تجربه سه دهه گذشته و روند جاری حاکی از اتکا به تعریف اول بوده و هست که نتیجه آن بیاعتنایی به نیروهای، جوان، شایسته، نخبه، و دلسوز کشور و در نهایت انزوا یا مهاجرت انبوه نخبگان از کشور بوده است. در مقابل، اتکای مطلق به نفت و دیگر معادن کشور، تداوم وابستگی و آسیبپذیری ایران به کشورهای قدرتمند اقتصادی را در پی داشته است.
در مثالی دیگر، در انتقاد از رژیم پیش در وابسته کردن کشور به صادرات تکمحصولی، از ابتدای پیروزی انقلاب واژه صادرات غیرنفتی وارد ادبیات سیاسی و اقتصادی کشور شد و تمام برنامههای کوتاه و بلندمدت با هدف نیل به این مفهوم تدوین شدند. اما تعریف غلط از این واژه بعد از چهار دهه پس از انقلاب، هنوز کشور را از وابستگی به منابع خام و در نتیجه زیانهای این نگاه غلط رها نکرده است؛ زیرا بعد از چهار دهه تکرار و تأکید بر صادرات غیرنفتی، باز هم محصولات و مواد معدنی خام (محصولات خام کشاورزی یا معدنی) یا نیمهخام (محصولات پتروشیمی و فولادی و برخی مشتقات نفتی) سهم اصلی صادرات غیرنفتی را به خود اختصاص دادهاند و مسئولان به صادرات حدود 40 تا 50 میلیارد دلاری غیرنفتی اما همچنان به صورت خام و نیمهخام، تفاخر میکنند.
با توجه به نکات ذکرشده، اکنون میتوان بر تعریف صحیح و مبتنی بر واقعیات جامعه از توسعه تأکید بیشتری نمود.
مفهوم توسعه اقتصادی در ادبیات رایج
محورهای ارزشی توسعه از دید گولت، تودارو و تیروال
بعد از تحولات عمیقی که در مفهوم توسعه در روند تاریخ کوتاه این واژه صورت گرفت، دنیس گولت دامنه فراگیری مفهوم توسعه را به خارج از مرزهای اقتصاد کشاند و زمینه را برای ارائه تعریفی جامع فراهم نمود. تعریف او از توسعه نه تنها اهداف اقتصادی را در بر میگیرد، بلکه شامل جنبههای غیراقتصادی جامعه نیز میشود. این تفسیر از مفهوم توسعه به وسیله دو توسعهدان معاصر یعنی مایکل تودارو و آنتونی تیروال مورد تأکید و تبیین قرار گرفته است. به نظر میرسد این نوع نگاه به توسعه باعث تحولی در مفهوم توسعه و ورود عوامل غیراقتصادی به این تعریف شده باشد. همچنین، این نگاه به وضوح به اثرات متقابل حوزههای اقتصادی و غیراقتصادی نیز اشاره نموده است. گولت سه جزء اساسی یا سه ارزش محوری را به عنوان معیار فرآیند توسعه بیان نموده است. این سه ارزش محوری که به عنوان اهدافی اساسی در ذات همه انسانها وجود دارند عبارتند از: «معیشت، اعتماد به نفس، و آزادی».
اولین ارزش محوری: معیشت؛ توان تأمین نیازهای اساسی
برخوداری مادی همه افراد جامعه در حدی که تأمین نیازهای اساسی دغدغه کسی نباشد دیگر هدف نیست بلکه جزء بدیهی و جداییناپذیر هر تعریف و فرآیندی از توسعه است که وجود آن لازمه نیل به اهداف عالیتر توسعه یعنی ارضاء نیازهای معنوی است. بنابراین، افزایش درآمد سرانه، محو فقر مطلق، ایجاد فرصتهای شغلی بیشتر و کاهش نابرابری درآمدی تامینکننده شرایط لازم و نه کافی برای توسعه خواهند بود.
دومین ارزش محوری: عزت نفس؛ خود را باور داشتن
همه مردم و جوامع به دنبال نشان دادن عزت نفس و اعتماد به نفس هستند. بخش قابل توجهی از این هدف با نیل به قدرتی قابل حصول است که به وسیله آن بتوان بخش وسیعتری از نیازهای مادی و معنوی را رفع کرد. امروز برخورداری و ثروتمند بودن به یک معیار نسبتا جهانی ارزش تبدیل شده است. به خاطر اعتبار ملی که به همراه ارزشهای مادی موجود در جوامع پیشرفته وجود دارد، امروزه اعتماد و ارزش عمدتاً به کشورهایی که دارای ثروتهای انسانی و اقتصادی و قدرت علمی هستند یعنی کشورهای توسعهیافته داده میشود.
سومین ارزش محوری: آزادی از بندگی: قادر به انتخاب بودن
سومین و آخرین ارزش محوری در تعریف ارائهشده برای توسعه آزادی است. آزادی در اینجا به معنی «احساس رهایی از شرایطِ از خود بیگانهکننده زندگی مادی و بندگی طبیعت، از جهل، از انسانهای دیگر، از مصیبت، و از نهادها و اعتقادات متحجرانه است. آزادی شامل دامنه وسیعی از انتخابها برای جوامع و اعضای آنها به همراه حداقل شدن موانع خارجی برای نیل به اهدافی که به توسعه معروفاند، میشود. همانگونه که ملاحظه میشود آزادی در اینجا هرآنچیزی است که مانع از استفاده انسانها از استعدادهایشان برای نیل به حداکثر برخورداری در جهت رفع نیازهای مادی و معنوی میشود. یکی از مهمترین نتایج ارزش محوری سوم، تأکید بر آزادی به معنی افزایش دامنه انتخاب است که از طریق تسلط بر طبیعت و محیط مادی حاصل میشود. تودارو میگوید: «در مقایسه با فقر، ثروت به انسان قدرت بیشتری برای تسلط بر طبیعت و محیط مادی میدهد. ثروت همچنین به افراد آزادی انتخاب رفاه بیشتر و یا برخورداری از کالا و خدمات بیشتر میدهد یا به او اختیار میدهد تا همه خواستهای مادی را انکار نموده و به یک زندگی کاملاً معنوی بپردازد» .(Todaro and Smith, 2015, 22-23)
توسعه از دید آمارتیا سن
در تداوم تکامل مفهوم توسعه آمارتیا سن، توسعهدان برجسته هندیتبار و برنده جایزه نوبل سال 1998 اقتصاد، کتاب ارزشمند «توسعه به مثابه آزادی» را به رشته تحریر درآورد و در آن توسعه را برابر با آزادی دانست. در واقع از نظر سن «گسترش آزادیها هم یک هدف اولیه و هم مهمترین ابزار توسعه است. توسعه شامل حذف عوامل متعددی است که دامنه انتخاب افراد را بسیار محدود میکنند و یا فرصتهای کمی برای ابراز هویت (وجود) در اختیار آنها قرار میدهند. ... حذف محدودیتهای اساسی انسان زمینهساز تقویت توسعه خواهد شد. ... در مجموع، اهمیت ذاتی آزادی بشر به عنوان هدف اساسی توسعه در این است که آزادی در هر بخش باعث تقویت و گسترش آزادی در سایر بخشها خواهد شد.»
همچنین از نظر آمارتیا سن، توسعه باید منجر به محو عواملی شود که آزادی انسانها را محدود میکنند. این عوامل عبارتند از: فقر و ستمگری، نبود فرصتهای اقتصادی، محرومیتهای اجتماعی نهادینهشده، غفلت از بودجههای عمومی، و انتقادناپذیری و یکهتازی دولتها.
تودارو در چاپ سیزدهم کتاب خود در سال 2020 میلادی مبنای تعریف خود از توسعه را نوشتههای آمارتیا سن قرار داده و بر نقش قابلیت و توانمندی مورد نظر آمارتیا سن تأکید زیادی نموده است (Todaro and Smith, 2020, 10-13). با این وصف، تودارو علاوه بر تأیید دیدگاه آمارتیا سن از نقش آزادی در مفهوم توسعه، معتقد است که مبنای این دیدگاه وی، بحثی است که آرتور لوئیس در نوشته خود در مورد نقش رشد اقتصادی بر افزایش دامنه انتخاب انسان ارائه نموده است: «فایده رشد اقتصادی تنها به آن نیست که ثروت شادی را افزایش میدهد، بلکه به آن است که دامنه انتخاب انسان را افزایش میدهد» (همان، 13، به نقل از Lewis, 1963, 420 ).
پیشنیازهای توسعه
برای نیل به توسعه، وجود حداقل سه پیشنیاز ضروری است:
پیشنیاز اول
اولین پیشنیاز فرآیند توسعه در جامعه وجود خواست توسعه در بین مردم و به خصوص در بین رهبران و تصمیمگیران جامعه است. اگر جهتگیری یک جامعه به سمت یک زندگی غیرمادی در مقایسه با جامعهای باشد که به دنبال حداکثر بهرهمندی از یک زندگی مادی است، نتیجهای کاملاً متفاوت به دست میآید. با این وصف ممکن است جوامعی توجه به زندگی غیرمادی داشته باشند اما نیل به آن را منوط به بهرهمندی تعریفشده و معقولی از زندگی مادی بدانند. بدیهی است این گروه از افراد در مقایسه با جامعهای که توجه صرف به زندگی غیرمادی دارد از قابلیت بیشتری برای رشد برخوردار است.
دستیابی به این مرحله که خواست توسعه در بین مردم و به خصوص تصمیمگیران گسترش یافته تا باعث توسعه شود، یک تحول غیر اقتصادی است. به عبارت دیگر، اولین تحول در فرآیند توسعه تغییر در خواست و نگاه جامعه به زندگی مادی و معنوی و ارتباط بین این دو و اولویت و اهمیت هرکدام در فعالیتهای افراد و جامعه است. بنابراین قرار دادن برخورداری از یک زندگی مادی مطلوب در اولویت اصلی زندگی، پیشنیاز اولیه فرآیند توسعه است که بدون این تحول، سایر فعالیتها و اقدامات برای نیل به توسعه بینتیجه یا کماثر و با هزینه و زمان بیشتر همراه خواهد بود.
پیشنیاز دوم
برای نیل به توسعه، شرط لازم خواست توسعه است اما شرط کافی، آمادگی جامعه برای پرداخت هزینههای نیل به توسعه است. به عبارت دیگر، قرار گرفتن خواست توسعه در اولویت اصلی زندگی باید همزمان باشد با آمادگی جامعه در پرداخت هزینههای نیل به این هدف. حذف برخی از تعلقات فرهنگی و سنتی و وابستگیهای بازدارنده توسعه، به خصوص حذف تنگنظریهای فرهنگی، اجتماعی، مذهبی، و سیاسی در نظام انتخاب و انتصاب مسئولین حاکمیتی، از جمله این هزینهها است. در این مسیر ممکن است ساختارهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، سنتی فراوانی نیاز به حذف، تغییر اساسی و یا اصلاح داشته باشند. اگر جامعه در مقابل این تغییر و تحولات مقاومت کند، تلاش در نیل به توسعه بیاثر یا کماثر خواهد بود.
پیشنیاز سوم
سومین پیشنیاز، تجهیز جامعه به ابزار دستیابی به توسعه است. اگر توسعه را همانگونه که ذکر شد فرایندی بدانیم که به تسلط انسان بر طبیعت و محیط مادی منجر میشود، بدون تردید انسان و عقل و اندیشه او عامل منحصر به فرد و بیبدیل جوامع برای نیل به چنین هدفی است. بنابراین، جوامع باید بیشترین تلاش را برای بهرهمندی از تمامی نیروهای انسانی به خصوص خردمندان و اندیشمندان خود در گسترش مرزهای دانش در همه ابعاد کنند تا از طریق بهکارگیری یافتههای علمی و حل مجهولات موجود در طبیعت و جامعه زمینه تسلط و به خدمت گرفتن آنها را برای تأمین نیازهای مادی و معنوی و افزایش رفاه فراهم نمایند.
جایگاه محوری علم و عالم در فرایند توسعه
همانگونه که ملاحظه شد، جایگاه علم و دانش در فرآیند توسعه به حدی است که میتوان تعریفی از توسعه با محوریت علم و دانش بیان نمود: «توسعه فرآیندی است که در آن جامعه با بهرهگیری از عقل و اندیشه و ابداع نیروهای انسانی خود به نقطهای از توان علمی دست یابد تا با شناخت و تسلط بیشتر بر طبیعت و محیط اجتماعی پیرامون به ابزار بیشتری برای رفع نیازهای مادی و معنوی خود دست یابد.» نیل به این مرحله، همانگونه که در ادبیات جاری بیان شد، دامنه انتخاب و آزادی جامعه را در انتخاب نوع زندگی مادی و معنوی افزایش میدهد. بنابراین، تفاوت در رتبه علمی، بستر تفاوت در رتبه توسعهیافتگی جوامع فراهم نموده و این تفوق علمی باعث تفوق تکنولوژیک و به دنبال آن تفوق اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... یک جامعه بر جامعه یا جوامع دیگر خواهد شد.
نقش عوامل غیراقتصادی
سه پیشنیاز فوق، تحولاتی غیراقتصادیاند، یعنی برای نیل به توسعه، قبل از تجویز نسخهها و توصیههای صرفاً اقتصادی باید از تحولاتی که منجر به تغییر نگرش در دیدگاهها، خواستها، و در مجموع ارزشها و هنجارها شده و تحولات لازم برای پذیرش هزینه توسعه را فراهم نماید، مطمئن شد تا زمینه برای پیشرفت و رفاه اقتصادی و غیراقتصادی فراهم شود. در غیر این صورت، نسخهها و اقدامات صرفاً اقتصادی منجر به اتلاف وسیع سرمایههای مادی و طبیعی و فرصتسوزیهای جبرانناپذیر خواهد شد. هرچند اقدامات صرفاً اقتصادی نیز ممکن است زمینههای لازم برای تحولات غیراقتصادیِ لازم برای توسعه را فراهم آورد، اما برنامهریزی در این زمینه باید آگاهانه و با هدف ایجاد تحولات غیراقتصادی لازم برای رشد اقتصادی و تسلط بیشتر بر طبیعت و محیط پیرامون برای نیل به درجه آزادی بالاتر درانتخاب نوع زندگی مطلوب صورت گیرد.
با توجه به این توضیحات، میتوان نتیجه گرفت که توسعه زمانی اتفاق میافتد که:
انسان از موجودی تسلیم طبیعت و محیط پیرامون خود بودن، به موجودی مسلط بر آنها تبدیل میشود؛ تلقی از منشأ توسعه باید از غیرانسان (منابع طبیعی مثل نفت در ایران) به انسان تغییر یابد؛ منشأ تولید از فعالیت جسمی به فعالیت فکری و ابداعی تبدیل میشود. و در نهایت میتوان گفت که: توسعه، فرایندی است که «انسان توسعهنیافته را به انسان توسعهیافته تبدیل کند»؛ انسان توسعهیافته آنگاه قادر خواهد بود که با نیروی عقل و اندیشه، از منابع محدود موجود، محصول بیشتری برای افزایش رفاه مادی و معنوی خود تولید کند.
تحلیل، جمعبندی و نتیجهگیری
همانگونه که ملاحظه شد، آخرین و جدیدترین مفهوم از توسعه همان دیدگاه گولت و آرتور لوئیس است که در نگاه متفکرین متأخر توسعه مثل تودارو و آمارتیا سن نیز تبلور یافت و امروز بر ادبیات توسعه غالب است که: «توسعه فرایندی است که منجر به آزادی (در همه ابعاد) از طریق افزایش دامنه انتخاب میشود.» با این وصف، آرتور لوئیس افزایش دامنه انتخاب را از طریق تسلط انسان بر طبیعت و محیط مادی میداند. اما تسلط انسان بر طبیعت به چه معناست و از چه طریق امکانپذیر میشود؟ منظور از تسلط بر طبیعت، شناخت طبیعت و روابط عناصر موجود در طبیعت و مکانیزم تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر است. این شناخت آنگاه زمینه را برای به خدمت گرفتن طبیعت و محیط مادی در جهت تأمین نیازهای انسان و البته افزایش رفاه او فراهم مینماید. اما این اتفاق چگونه رخ خواهد داد؟ تردیدی نیست که تنها ابزاری که به شناخت و به خدمت گرفتن طبیعت منجر میشود، عقل و اندیشه و ابداع انسان است.
بشر البته از زمانهای بسیار دور توانسته بود با استفاده از ابزار عقل و اندیشه خود برای تأمین نیازهای خود و نیز برای رفع مشکلات و خطراتی که زندگیاش را تهدید میکردند، از نیروهای موجود طبیعت به صورت محدود بهرهمند شود، اما تا سدههای اخیر همین دانش محدود برای شناخت و استفاده از نیروهای طبیعت به صورت تجربی اتفاق میافتاد. به همین دلیل ابزاری که ساخته میشده ساده و ابتدایی و در حد رفع نیازهای اولیه و برای حفظ جان تا حد ممکن بود. به علاوه، همین دانش محدود نیز در طول سدهها یا دههها و به کندی اتفاق میافتاد. این بدان دلیل بود که بشر در مقابل طبیعت منفعل بود نه فعال. یعنی در طول سالها تلاش برای تأمین نیازهای خود و بعد از تجربهای طولانی و عمدتاً به صورت تصادفی به شناختی که منجر به تسلط بیشتر بر طبیعت میشد، نائل میآمد. اما با تحولاتی (عمدتاً فکری و فلسفی و نگرشی) که بعد از قرون وسطی و به خصوص پس از رنسانس در غرب اتفاق افتاد، روند این شناخت و بهرهمندی از طبیعت شتاب گرفت. هرچند اختراعات و اکتشافات بعد از این دوره هم به صورت تصادفی و اتفاقی بود اما هرچه به امروز نزدیکتر شدهایم، تسلط انسان بر طبیعت و محیط مادی در جهت به خدمت گرفتن آن برای افزایش رفاه مادی (و در نتیجه معنوی) هدفمندتر و آگاهانهتر شده است. در واقع، از ابتدای قرن بیستم به این سو، تسلط انسان بر طبیعت و به خدمت گرفتن آن از حالت انفعال به فعال تبدیل شد و این مهم با برنامهریزی برای بهرهگیری هوشمندانه از عقل و اندیشه و پژوهش شتاب بیشتری گرفت و امروز به مرحلهای رسیده که سرعت پیشرفتهای تکنولوژیک بسیار سریع و خیرهکننده شده به گونهای که در بسیاری موارد جوامع فرصت انطباق با تکنولوژیهای نو را نمییابند. به علاوه، سرعت پیشرفتهای تکنولوژیک به حدی است که در بسیاری موارد، تکنولوژیهای نو در فاصله زمانی کوتاهی تکنولوژیهای مشابه پیشین را از صحنه خارج میکنند: همان تحولی که شومپیتر «انهدام خلاقه» نامیدش. این شتاب البته محدود به پیشرفتهای تکنولوژیک نبوده بلکه همه ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... را به صورت هماهنگ پوشش داده است.
این تحولات عمیق و وسیع تاریخی زمانی اتفاق افتاد که کشورهای پیشرفته امروزی با پیشگامی انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی، اولاً توانستند خود را از زیر سیطره کلیسا برهانند، و ثانیاً به قدرت عقل و اندیشه انسان در تسلط بر طبیعت و محیط مادی و به خدمت گرفتن آن برای تأمین نیازهای مادی (و در نتیجه معنوی) و افزایش رفاه خود پی بردند. این مهم اما وقتی شتاب بیشتری گرفت که این جوامع از انفعال علمی و اختراعی و ابداعی خارج شدند و با سرمایهگذاری در تأسیس و گسترش مراکز علمی و پژوهشی، تلاش کردند به صورت فعال و هدفمند، با عقل و اندیشه نیروهای انسانی خود، شناخت و به خدمت گرفتن طبیعت و محیط مادی، سطح رفاه و آسایش جامعه را افزایش دهند. در واقع، در دوره جدید پیشرفتهای تکنولوژیک با برنامهریزی توسط دولتها و با سرمایهگذاری در مراکز علمی و پژوهشی و بهرهگیری از تمامی افراد مستعد و دارای ضریب هوشیهای متفاوت (نه الزاماً افراد با ضریب هوشی بالا) به صورت فعال سرعت پیشرفتهای علمی و تکنولوژی را به سطحی خیرهکننده رساندهاند.
امروز اما پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک، محدود به مشارکت دانشگاهها نبوده بلکه با سرمایهگذاری وسیع و رقابتی اَبَرشرکتهای بزرگ و چندملیتی در پژوهشهای علمی و تکنولوژیک، شتاب بسیار بیشتری گرفته است. بدون تردید این سرعت همهجانبه در پیشرفت جوامع توسعهیافته ناشی از شناختی است که از نقش محوری و بیبدیل نیروهای انسانی متخصص در فرایند توسعه یافتهاند. بیجهت نیست که این کشورها که به طور معمول مانع مهاجرت افراد عادی میشوند، نیروهای نخبه، متخصص، و باتجربه را از کشورهای دیگر به خصوص در حال توسعهها با آغوش باز میپذیرند تا از دانش و توان و تخصص آنها در افزایش تولید ملی و رفاه جامعه خود بهرهمند شوند. تردیدی نیست که این گروه از افراد که به دلیل تنگناهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی موجود در کشور خود مجبور به مهاجرت شدهاند، خود نیز از پیشرفت و رفاه این جوامع بهرهمند میشوند.
در ایران اما سالهاست که مسیری معکوس در حال طی شدن است. همانگونه که بیان شد و در حالیکه در کشورهای پیشرفته، چه پیشگامان و چه اخیراً توسعهیافتهها، انسان و عقل و اندیشه او را عامل اصلی پیشرفتها و رفاه جوامع خود میدانند و سرمایهگذاریهای وسیعی در جهت آموزش و پرورش و حفظ نیروهای انسانی خود و نیز جذب متخصصین دیگر کشورها میکنند، در ایران با بیتدبیری و بیکفایتی تمام، نهتنها تلاشی برای حفظ نیروهایی که با هزینه و تلاش بسیار صاحب تخصص و تجربه شدهاند، صورت نمیپذیرد، بلکه با ایجاد محدودیتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی مذهبی زمینه را برای مهاجرت آنها به کشورهای دیگر فراهم میکنند. حاصل این بیتدبیری برای امروز و فردای کشور تاکنون بسیار پرهزینه و خسارتبار بوده است. نزدیکترین نمونه از انبوه خسارات این بیتدبیری همین بحران کمبود گاز در ماه جاری و ماه گذشته است. چقدر این جمله تکراری در همین مدت شنیده شده است که: «چرا ایران با داشتن دومین ذخایر گازی جهان، برای جلوگیری از آسیب و نارضایتی مردم از سرمای شدید زمستان، بسیاری از کارخانههای تولیدی و مراکز رفاهی و خدماتی خود را وادار به تعطیلی و توقف فعالیت و تولید کرده است تا بتواند گاز لازم را به خانههای مردم برساند؟» تعطیلی واحدهای تولیدی و خدماتی هرچند در ظاهر ممکن است مانع از نارضایتی مردم از نبود گاز و تحمل سرما شده باشد اما در آیندهای نزدیک، کاهش تولید و عرضه کالا و خدمات ناشی از این تعطیلیهای اجباری میتواند منجر به افزایش تورم و ایجاد کمبودهای دیگر شود و نارضایتی مردم را از جهتی دیگر به دنبال داشته باشد. این مشکل تنها یکی از دهها مشکلی است که به دلیل غفلت یا بیاعتنایی به نقش نیروهای انسانی متخصص و باتجربه و بنابراین مهاجرت آنها صورت پذیرفته است. در واقع، تخریب وسیع محیط زیست و منابع طبیعی مثل جنگلها و مراتع، تخریب یا تخلیه منابع کمیاب و البته ارزشمند آبی، وجود و تداوم آلودگیهای کشنده در بسیاری از شهرهای بزرگ و تعطیلیهای ناگزیر مراکز آموزشی و بعضاً تولیدی، و... عمدتاً ناشی از بیتدبیریها و بیکفایتیهایی است که کشور را از نیروهای انسانی و مولد ثروت محروم کرده است.
مهاجرت انبوه نیروهای متخصص و بادانش کشور، باعث بروز بحرانهایی عمیق و تأثیرگذار در زندگی حال و آینده مردم کشور شده است. خروج و مهاجرت بیسابقه نیروهای انسانی متخصص حتی بنگاههای اقتصادی اعم از تولیدکنندگان کالا و خدمات را با مشکل کمبود این نیروها مواجه کرده است. این کمبود یا نبود نیروهای متخصص در حالی است که ادعا میشود بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی از میانگین بیکاری کشور بسیار بیشتر است. این تناقض میتواند از یک طرف ناشی از کاهش کیفیت آموزش در مراکز علمی و دانشگاهی باشد و از سوی دیگر، ناشی از مهاجرت وسیع نیروهای متخصص و کیفی به کشورهای دیگر.
بنابراین، اگر قرار است که کشور از بنبستهای خودساخته فعلی رها شود، باید تحولاتی اساسی و عمیق در ساختارهای فکری و نگرشی تصمیمگیران و تصمیمسازان کشور صورت پذیرد. تجدید نظر در تعاریف ضد توسعه پیشگفته، در نظام ارزشی ناشی از بیاعتنایی به اهمیت زندگی مادی مردم، در تعریف انسان به عنوان تنها ثروت و عامل بیبدیل رشد و پیشرفت اقتصادی، و نیز در حذف نیروهای انسانی از مشارکت در فرایند تصمیمگیری و تصمیمسازی به دلیل اعتقادات و گرایشها و وابستگیهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، مذهبی، قومی و... از جمله این تحولات عمیق ساختاری است که باید در نظام تصمیمگیری و تصمیمسازی کشور صورت پذیرد. مشکلات ناشی از وابستگی به نفت یا هر عامل دیگری غیر از نیروهای انسانی باید تاکنون به تصمیمگیران و سیاستگذاران کشور فهمانده باشد که غفلت یا بیاعتنایی به نیروهای انسانی ارزشمند و راندن آنها از کشور چه عواقبی تاکنون داشته و چه تهدیدهایی در آینده برای کشور و مردم خواهد داشت.